شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

سوگوارِ امُ البنینم

بار دیگر زغم غمینم من
غرقِ در ماتمُ حزینم من

دیده هایم دو ابرِ بارانَ است
سوگوارِ امُ البنینم من

غرقِ داغِ کسی که دائم از
لبِ پاکش کلامِ رَبّ میریخت

جانِ جانانه بود و از رویش
یک جهان نیکی و ادب میریخت

میگُذارم به سینه دستم را
گویم امشب دوباره با احساس

السلامِ ای مَعاْدِنَ الرَّحْمَهِ
مادر حضرتِ قمر عباس

السلام ای عفیفه با جَبروت
بعدِ زهرا عزیزه ی حیدر

هستیِ من فدایِ تان بی بی
چادرت هست پناهِ این نوکر

آبرویم بِخَر بمانم من
در لباسِ گدایِتان بانو

کُن دُعا تا که رزقِ من گردد
که بمیرم برایتان بانو

غمِ تو غم نهاد در دل ما
رِزق شد زائرِ مدینه شدیم

زائر تو و زائرُ الزهرا
آن نگارِ شکسته سینه شدیم

شعرم اینگونه شد نوشتم من
عزتت زیر پا نشد بی بی

و به دستِ یه عده ای نامرد
به شما که جفا نشد بی بی

مینویسم که ای یَمِ رحمت
چادُرت پر زخاک نشد دیگر

حُرمتِ تو نشد لگد مالُ
نشدی تو ز کینه ها پرپر

خوب شد دگر ز آتش کین
اُمُ العَبّاس پُر آبله نشدی

مثلِ زهرا مادر سادات
بینِ دیوار و دَر تو لِه نشدی

شکر حق که نشد جسارت ها
بر مقامِ تو یا اُمِ بنین

کُشته هرگز نشد جَنینِ تو
با صورت نخورده ای به زمین

خوب گردید میانِ کوچه ی تنگ
گیرِ موجِ بلا نیفتادی

و زسیلیِ بی هوا خوردن
پیشِ طِفلت شما نیفتادی

 رضا آهی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا