مرغ دل پر میکشد گاهی مسافر میشود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود
از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور میشود
مرغ دل پر میکشد گاهی مسافر میشود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود
از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور میشود
مرد میدان بلا شیخ نمر
کشته ی راه خدا شیخ نمر
از حوالی مدینه پر زد و
شد مقیم کربلا شیخ نمر
هرکسى آب و گِلش, آب و گِل حیدر شد
در دل معرکه ها یک تنه یک لشکر شد
خون زهرا به رگِ ” شیخ نِمِر ” ها جاریست
الگوى غیرت ما دختر پیغمبر شد
ریشه ی بغض به آن هلهله برمی گردد
به دو زانو زدن حرمله برمی گردد
ریشه ی هلهله بعد از زدن حرمله هم؛
وسط کوچه به آن غائله برمی گردد
چگونه در غم هجرانت از بهار بگویم
حماسه کردی و باید حماسه وار بگویم
شدست موعد آن که بجای فاتحه خواندن
کنار جسم تو از درد انتظار بگویم
ما شیعه های مادر پهلو شکسته ایم
ما اشک ریز آن “ولی” دست بسته ایم
مارا به خاک و خون کشید و زنده تر کنید
ما سالها ,بر سفره ی طاها نشسته اییم
ما پیرو مسلک و مرامت هستیم
در آرزوی جاه و مقامت هستیم
ای شیعه ی اثنی عشری, شیخ شهید
هر لحظه به فکر انتقامت هستیم