او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد
بار دگر علی مکرر درست کرد
عطر تنش زیاس معطر درست کرد
شمس الشموس و نور منور درست کرد
او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد
بار دگر علی مکرر درست کرد
عطر تنش زیاس معطر درست کرد
شمس الشموس و نور منور درست کرد
نو بهاری که زمین تشنه دیدار شماست
زرد را سبز نمودن حیطه کار شماست
عقل درمانده و ادراک نمیفهمدتان
کار عشق است که تمّار سر دار شماست
نخواستند که باشی در آخر این راه
چقدر بود زمان خوشیمان کوتاه
نبود دست خودم دست من به بازو خورد
و دید موقع غسل تو لکه خون سیاه
بیا مخواه که خانه پر اضطراب شود
تمام خانه پر از سایه ی عذاب شود
خدا کند که بمیرد هر آنکه باعث شد
علی ز شرم زنش قطره قطره آب شود
امان نداد سقیفه به چشم های ترت
هنوز خشک نشد در کفن تن پدرت
هنوز میوه ی اشک تو کال بود ولی
که خواستند ببینند باغ بی ثمرت
غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد
که اشکهای خدا روی گونه ات حس شد
بریده شد ز اذن تا اذن* گلو پس از این
زمین زخون علی بیمه حوادث شد