مجید تال

نامه سربسته

حسین گفت:برادر! حدیث طوبی را
بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان

بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان
بیا دوباره بگو از شکوه باورمان!

حضرت غربت نشین

ذره ای در نزد خورشید درخشان تو ایم
تشنه ای در حسرت یک جرعه باران تو ایم

سالها نان خورده ایم از سفره ی اولاد تو
روزی ما می رسد چون بر سر خوان تو ایم

بی بی جانم

چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی

سلمان اهلبیت

ناگهان پشت در شلوغ شدو
کفر آتش به جان دین افتاد
یک نفر با لگد به در زدو بعد
مادری پشت در زمین افتاد

من که سلمان اهلبیتم, پس
چشمهایم به دست مولا بود
من اجازه نداشتم آنروز
فقط این کار ,کار زهرا بود

وسط خانه بودم و دیدم
داشت زخم علی نمک می خورد
دست مولا به ریسمان بود و
فاطمه پشت در کتک می خورد

یک طرف فاطمه که یاس علیست
یک طرف میخ در که شعله ور است
کاش می شد مرا کتک بزنند
فاطمه دختر پیامبر است

وای از دست نامسلمان ها
تازیانه زدند بر قرآن
گفتم ای وای یا رسول الله!
دخترت را زدند نامردان

بین آتش نفس نفس زد و گفت
گرچه من دست بر کمر دارم
محسنم هم اگر شهید شود
از علی دست بر نمی دارم

مجید تال

***لینک ورود به آرشیو شعر های شهادت حضرت زهرا س ***

زهر فراغ خورد

آقا سلام خواهرتان روبراه نیست
دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست
می خواست تا به طوس بیاید ولی نشد
ور نه رفیق بی کسی ات نیمه راه نیست

مادر فاطمه

من که جبریل نیستم بانو
از تو گفتن برای من سخت است
کار هرکس نبود کار تو بود
مادر فاطمه شدن سخت است

نشد بازم پدرم باشم

نشد اونروز توو اون کوچه

برای تو سپر باشم

گرفتن محسنو از من

نشد بازم پدر باشم

من زینب مجروح توام

از سر ِناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده

همه دیدند که زینب سر قبر افتاده

چشم او در اثر حادثه کم سو شده است

کمرش خم شده و دست به زانو شده است

روضه سه ساله

((اَصلا رقیه نه به خدا دختر خودت

یک شب میان کوچه بماند چه می کنی))

در بین ازدحام و شلوغی بترسد و

یک تن به او کمک نرساند چه می کنی

شفاخانه ی رضا

برای نجمه برای موسی
چه شاه بیتی خدا سروده
چگونه وصف کسی کنم که
خدا به مدحش زبان گشوده

شعر ولادت حضرت معصومه(س)

رضا نشست و به معصومه اش نگاه انداخت

چنان که چشمه ی ذوق مرا به راه انداخت

خدا چه خوب ادا کرده حق مطلب را

به نام فاطمه آورده است زینب را

شعر مدح حضرت معصومه(س)

هر کس به احترام مقام تو خم نشد
آقا نشد بزرگ نشد محترم نشد

دل خسته بود و راهی این آستانه شد
دل خسته بود و راهی باغ ارم نشد

دکمه بازگشت به بالا