مجید رجبی

عطر فردوس

عطر فردوس برین است که آید به مشام

می‌رسد از هرسو بانک تهیات و سلام

وصف هر لحظه این ماه نگنجد به کلام

به از آن مطلع و این نیمه و آن حسن ختام

حضرت دلبر

به نامحضرت دلبر سخن کنم اغاز

به نامنامی او  میکنم لب از لب باز

چنان چوطوطی طبعم که سر دهد آواز

پریده مرغدل از سینه می کند پرواز

زندگی بی تو

زندگی بی تو در این شهر نفس گیر شده

باورت نیستولی  دختر تو پیر شده

چه بیایی چهنیایی به خدا میمیرم

پس قدم رنجهنما که به خدا دیر شده

خدایا خاطری افسرده دارم

خدایا خاطری افسرده دارم

ز کف رفته همهصبر و قرارم

چکد از نوکمژگانم ستاره

شب است و میکنم مه را نظاره

لبهای پر از خون

بر سر دارم و از سوز غمت میسوزم 

تا بیایی به رهت دیده خود می دوزم

 از سر دار به لبهای پر از خونو درد

زیر لب ناله زدم عزیز زهرا  برگرد

شب شب شور و مستی

مرغ روحم یکه تازی می کند

با دل سرگشته بازی می کند

پر گشوده از درون تا به برون

تا سراید شرح شوق در درون

مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها

مادر گیتی نزاید همچو زهرا دختری

دختری که می کند بر کل زنها سروری

چشم گیتی تا ابد هرگز نبیند همچواو

دختری کو که کند در حق بابا مادری

دکمه بازگشت به بالا