غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
غرق اشکی و گریه می باری
شده دریا ز چشم تو جاری
راوی روضه های کرب و بلا
روضه ی ناشنیده ای داری؟
افتاده ای روی زمین و سر نداری
در این بیابان یک نفر یاور نداری
ازبس جراحت بر تنت جا خوش نموده
یک جای سالم در همه پیکر نداری
ببین که دشمن از این پس جلوترآمده است
ببین که داد حرم از غمت در آمده است
چه خوب شد که نمی بینی ای رشید غیور
که دست نحس کسی سمت معجر آمده است
شاعر:محمدحسن بیات لو
چه شد که اینهمه تیر سوی پیکرت آمد
چه شد که مادر من جای مادرت آمد
نشد که آب بیاری حرم, فدای سرت
ولی بگو چه بلایی سر سرت آمد
شاعر:محمدحسن بیات لو
چگونه جسم تو را تابه خیمه ها ببرم
تو تکه تکه ای باید جدا جدا ببرم
نشسته ام به کنار تن تو می گریم
به فکر رفته ام آخر چسان تو را ببرم
همین که بی توام آقا برای من کافیست
به تو نمیرسد این ناله های من کافیست
برای این که بمیرم به تیغ حاجت نیست
جدایی از تو برای عزای من کافیست
این روزها که حال و هوایم بهاری است
یک آسمان ستاره ازاین چشم جاری است
بوی محرمت همه جا را گرفته است
حالا نصیبم از غم تو آه و زاری است
نسیم روضه وزیده محرم آمده است
زمان گریه به ارباب عالم آمده است
دوباره بیرق وپرچم دوباره طبل و کتل
که ماه مرثیه وغصه و غم آمده است
دلم به غیرشما با کسی موافق نیست
گلی به عطر خوش پیچک وشقایق نیست
به دست آتش دوزخ همیشه در بند است
به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست