محمد رضا رضائی

مولای من

خدا در آینه اش آنقدر علی را دید
که بر خود از همه نزدیک تر علی را دید

نبی سپرد زمین را به او و هرچه که رفت…
…به سمت عرش خدا، بیشتر علی را دید

بر زجر لعنت

گفتند بین ما گله انداخت فاصله
وقتی مرا ز حوصله انداخت فاصله

یک نیزه با تو فاصله‌ ام بیشتر نبود
بین من و تو آبله انداخت فاصله

ورد زبانم

از بس شده وصف کرمت ورد زبانم
باز است چنان سفره این خانه دهانم

دنیاست کرم خانه تو ،نیست نیازی
اینکه کسی از آن بدهد راه نشانم

یا رضیع الحسین

رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو

پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو

کودک شش ماهه

رسید آخر سر پای گفت و گو به گلو
کمان به کینه سخن گفت مو به مو به گلو

پدر علی به علی ایستاد و آخر گفت
جواب تیرِ پس از تیر را گلو به گلو

لالایی اصغر

لشکر حسابت کرد
چون بی زره راهی شدی حیدر حسابت کرد
قسمت شدی در دشت
گویا که نعلِ اسب صدپیکر حسابت کرد

شلاقِ زجر

گفتند بین ما گله انداخت فاصله
وقتی مرا ز حوصله انداخت فاصله

یک نیزه با تو فاصله‌ ام بیشتر نبود
بین من و تو آبله انداخت فاصله

دکمه بازگشت به بالا