محمد قاسمی

استجابت

هرجا حضور اهل بکا فوق العاده است
معلوم می شود که فضا فوق العاده است

در مجلسی که زمزمه و شور و گریه هست
بی شک نگاه مادر ما فوق العاده است

هر کس که بین وادی کنعـان توقّـف کرد

هر کس که بین وادی کنعـان توقّـف کرد
در بیت الاحزان گریه از هجران یوسف کرد

حسرتْ کشِ دوران شدیم از آن زمانی که
“دُردی کشی”از جام غم ,ما را تعارف کرد

"این بارگاه قدس که از عرش برتر است"

“این بارگاه قدس که از عرش برتر است”
“آرامگاه دختر موسی بن جعفر است”

جانم فدای گنبدِ زردش که سالهاست
خورشید از تشعشع نورش , منّور است

سَمّ اثر کرد و تو را عاقبت از پا انداخت

سَمّ اثر کرد و تو را عاقبت از پا انداخت
آتش رفتن تو شعله به دلها انداخت

رحلتت نظم زمین را نه فقط بر هم ریخت
رفتنت زلزله در عرش معلّیٰ انداخت

با عشق , تـقـدیم شما این "دلنوشته"

با عشق , تـقـدیم شما این “دلنوشته”
این چند بیتی را که این بیدل نوشته

این خاک حاصل خیز را یعنی دلم را
پروردگارم بی تو , بی حاصل نوشته

هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی

هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی
هم در اوج چشم خود تیغ دو سر دارد علی

آی مرحب , جان خود را زود بردار و برو
وای بر حالت اگر شمشیر بردارد علی

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟

چگونه پلک ترت میل خواب داشته باشد ؟
اگر برادر تو درد آب داشته باشد

تو خواهری و برای گلوی نازک اصغر
طبیعی است دلت اضطراب داشته باشد

نهال نارسیده ام , بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

نهال نارسیده ام , بأیّ ذنبٍ قتلت ؟
گل ز شاخه چیده ام , بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

کنار گاهواره ای که ساختم برای تو
آه ز دل کشیده ام , بأیّ ذنبٍ قتلت ؟

شبیـه جـام , که دنـبال باده آمــده است

شبیـه جـام , که دنـبال باده آمــده است
بـرای رفعِ عـطــش دل به جـاده آمده است

دلی که اهــل نـظـر می شوند تسـلیمش
اراده کـرده ای و بـی اراده آمـده اسـت

می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم

می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم
باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم

می روم با سر فرو , بین فُراتِ اشکِ خویش
“ارتمـاسی”هم شده غـسـل زیارت می کنم

کنار کوه صفا هم دلش صفا نگرفت

کنار کوه صفا هم دلش صفا نگرفت
کسی که زیر لوای حسین جا نگرفت

اگر چه سنگدلی خوب نیست بد هم نیست
که خاک با همه ی نرمی اش جلا نگرفت

خوردی زمین , مقابل زهرا به قتله گاه

خوردی زمین , مقابل زهرا به قتله گاه

بیــن حرامـــیان

ماندی غریب و یکّه و تنها به قتله گاه

کردنــد دوره ات

در عصر جمعه , لشکرِ اعدا به قتله گاه

قلبِ خـــدا شکست

دکمه بازگشت به بالا