از شوق دیدار است می لرزد اگر دستم
خوشحالم از این که به پیشم آمدی آخر
آغوش گرمت شد نصیب ریگ صحرا و…
مانده برای دختر زارت، فقط یک سر
از شوق دیدار است می لرزد اگر دستم
خوشحالم از این که به پیشم آمدی آخر
آغوش گرمت شد نصیب ریگ صحرا و…
مانده برای دختر زارت، فقط یک سر
بیشتر از هر کسی با بنده اش تا کرده است
مرده بودم مرده را باعشق احیا کرده است
حقِ من اصلا نبود این عزت و این احترام
عیب پوشی اش مرا اینگونه آقا کرده است