ما روضه دار روضهء رضوان زینبیم
در بین شهر, شهره به عنوان زینبیم
ما داغدیده ایم که بر سینه میزنیم
این استعلتش که پریشان زینبیم
ما روضه دار روضهء رضوان زینبیم
در بین شهر, شهره به عنوان زینبیم
ما داغدیده ایم که بر سینه میزنیم
این استعلتش که پریشان زینبیم
ما روضه دار روضهء رضوان زینبیم
در بین شهر , شهره به عنوان زینبیم
ما داغ دیده ایم که بر سینه میزنیم
این است علتش که پریشان زینبیم
پشت در میزدند مادر را
بی خبر میزدند مادر را
یک نفر بود پشت در اما . . .
چهل نفر میزدند مادر را
اگر آیی همه شهر به هم میریزد
قله های غم من پشت سرم , میریزد
با خبر باش که ای یوسف کنعانی من
دست های کرم اهل کرم میریزد