آنقدر ناله زدم تا که طبق سر آورد
آنقدر گریه شُدم تا سَرت آخر آورد
دیشب عمه چقدر گریه کنارم میکرد
تا که از شانهیِ من مویِ مرا در آورد
آنقدر ناله زدم تا که طبق سر آورد
آنقدر گریه شُدم تا سَرت آخر آورد
دیشب عمه چقدر گریه کنارم میکرد
تا که از شانهیِ من مویِ مرا در آورد
نه فقط خار به صحرای بلا زجرش داد
بلکه با کرب و بلا “کربـُبلا”زجرش داد
مقتل این گونه نوشته ست که “مٰاتَتْ کَـمِدْا”
بس که آن طایفه ی “بی سر و پا” زجرش داد
با سرت آمده ای داغ تنت را چه کنم
پس گرفتم سر تو،پیرهنت را چه کنم
شام تا کرببلایت شده بین الحرمین
سر در آغوش من اما بدنت را چه کنم
آهش فضای هر سحرش را گرفته است
داغی تمامیِ جگرش را گرفته است
از کوچه ها رسیده تنش تیر می کشد
از بس که سنگ دور و برش را گرفته است