مصطفی گودرزی

واویلا

حرفی نزن که نیزه تو را زیر و رو کند
حرفی نزن که پیکر تو پشت و رو کند

حرفی نزن که قاتل امانت نمی دهد
سر نیزه اش امان به دهانت نمی دهد

دست های بریده

در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد

قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد

دکمه بازگشت به بالا