معین بازوند

دلِ عاشق

مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین
منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین

در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم
غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین

طعم تلخیِ اسارت

لحظه های بی مصیبت عاقبت سر میرسد
طعم تلخیِ اسارت هم به آخر میرسد
کربلا را یک برادر ساخت اما حفظ او
با تمامی صعوباتش به خواهر میرسد

روحی فداک

روحی فداک مرد خدا،مرتضی علی
احیا شدم به ذکر مدام تو یاعلی

روز حساب وعده ی میزانِ هر عمل
معنا گرفت واژه ی حق از شما علی

لبریز اشتباهم

لبریز اشتباهم با اشک و سوز و آه
آمد به التماس تو این عبد روسیاه

محتاج یک نگاه رئوفانه ی توام
دارد تمام زندگی ام میشود تباه

عاشق آنست که شب تا به سحر می سوزد
فارغ از گفتن اما و اگر می سوزد
بهر خالص شدنش همچو شرر می سوزد
این چنین از قِبَلِ یار جگر می سوزد

یا علی

باده ای ناب تو از زلفِ پریشان داری
بی سبب نیست دگر این همه خواهان داری
رأسِ عشّاقِ فدایی تو به دامان داری
مثل من عبد گرفتار هزاران داری

حریم پاکِ دل

این دلِ آتش زده باران نمی خواهدمگر
این وجودِ در به در سامان نمی خواهد مگر

در حریم پاکِ دل، هرکس که آمد خانه کرد
عاقبت این ملکِ دل سلطان نمی خواهد مگر

جز گدایی از شما کاری ندارد دست من
دست های ملتمس دامان نمیخواهد مگر

دکمه بازگشت به بالا