نجف

طلوع حیدری

آن روز ظهور دیگری داشت
در سینه دمی غضنفری داشت
خورشید طلوع حیدری داشت

آخر قدم پیامبر چیست؟
تکمیل رسالتش مگر چیست؟

جانِ عالم

بنویسید مرا بنده‌ى سلطان نجف
بنویسید که عالم همه قربان نجف
ما غباریم..غبارى زِ خیابان نجف
بنویسید على را گُلِ گلدان نجف

سلطان نجف

نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف

روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف

مولا امیرالمومنین

از کران تا بی کران مولا امیرالمومنین
هر مکان و هر زمان مولا امیرالمومنین

در روایت سی هزار عالم خدا آورده است
در روایت شد بر آن مولا امیرالمومنین

حق مداریم

باطن سیر به سوی حق همان سیرِ علی است
بیشتر از ما خدا گوینده ی خیرِ علی است
هر کجا باشیم راه حق مگر غیرِ علی است؟!
حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم

امامِ مُتقَین

به نامِ تو نوشته شد تمامِ سرنوشتِ من
حَک شده یاعلی علی به رویِ خِشت خِشتِ من
تَرنُـّمِ دمِ علی نـِقابِ رویِ زشتِ من
قَسیم نار وجَنـَّتی بهشتِ من بهشتِ من

وصله ی ناجور

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست
خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم
قبول جای بیابان کنار دریا نیست

شعر مناجات با خدا

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

شعر مناجات با خدا

بازهم نیمه ى شب گریه و آه آوردم
به درِ خانه ى تو باز پناه آوردم

رو سیاهم که نشد توبه ى من مقبولت
واى بر من که فقط بار گناه آوردم

شعر مناجات امام زمان (عج)

سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه
ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه

غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن
سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه

شعر مناجات با خدا

سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده

ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده

شعر مناجات با خدا

دل چون حرم و دفتر و دیوان حسین است
از روز ازل بر سر پیمان حسین است

زیبا سخن از عشق اگر آمده هر جا
نقشی است که سر لوحه ی دیوان حسین است

دکمه بازگشت به بالا