نیمه شب گوشه ی خرابه کسی , داشت با شاپرک سخن می گفت
دختری داشت دردودل می کرد , زیرلب نم نمک سخن می گفت
باسرانگشت خاکی أش آرام , شانه می زدبه موی بابایش
از سفر.گم شدن.بیابان.خار , ازهمه تک به تک سخن می گفت
نیمه شب گوشه ی خرابه کسی , داشت با شاپرک سخن می گفت
دختری داشت دردودل می کرد , زیرلب نم نمک سخن می گفت
باسرانگشت خاکی أش آرام , شانه می زدبه موی بابایش
از سفر.گم شدن.بیابان.خار , ازهمه تک به تک سخن می گفت