شعر مدح و مناجات حضرت رقيه (س)

گوشه ی خرابه

نیمه شب گوشه ی خرابه کسی , داشت با شاپرک سخن می گفت

دختری داشت دردودل می کرد , زیرلب نم نمک سخن می گفت

باسرانگشت خاکی أش آرام , شانه می زدبه موی بابایش

از سفر.گم شدن.بیابان.خار , ازهمه تک به تک سخن می گفت

بعد تو آب خوش ننوشیدم, زجر می رفت و شمر می آمد

درجواب سوال : بابا کو؟ , حرمله با کتک سخن می گفت 

گله می کرد از اهالی شام ,تکه نانی نشان بابا داد

احتیاجی به حرف دختر نیست!, روی نان ها کپک سخن می گفت 

راستی چادر نمازم را , بین این ازدحام گم کردم

همچنین گوشواره هایم را…,همچنان دخترک سخن می گفت 

آنقدر گریه کرد خوابش برد,اشکهایش اگر امان می داد

از کبودی وجای سیلی یا,آبله یا ترک سخن می گفت

تازیانه ,کتک ,زمین خوردن ,سیلی و ازدحام و پهلودرد…

همه را یاد مادرش انداخت,از مدینه, فدک سخن می گفت

 

مجتبی خرسندی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا