زینباز سوی شام برگشته
یابه بیت الحرام برگشته
پیعرض سلام برگشته
وه!چه با احترام برگشته
زینباز سوی شام برگشته
یابه بیت الحرام برگشته
پیعرض سلام برگشته
وه!چه با احترام برگشته
اربعین تو رسیده است وز راه آمده است
خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است
زینب از وادی شام آمده چشمت روشن
از کجا تا به کجا آمده ؟ چشمت روشن
زدست خالی ام ای عشق مستحق تر نیست
ودستگیر از تو کسی که دیگر نیست
نوشتهاند به بالای خیمه گاه شما
کسیکه عشق نداند بصیر این در نیست
از تماس تازیانه هر تنی آزرده بود
صحنه را عباس اگر می دید بی شک مرده بود
تا غروبِ روز عاشورا خدا خود شاهد است
عمه ی سادات را کوچک کسی نشمرده بود
دراین سفر ببین که به پای اراده ام
بالو پری که داشتم از دست داده ام
ازبوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیارروشن است که پروانه زاده ام
بعدیک اربعین رسید از راه
غمبه قلبی صبور می آید
قتلگهرا دوباره می بیند
آنکهاز راه دور می آید
باورنمی کنم که رسیدم کنار تو
باورنمی کنم من و خاک دیار تو
یکاربعین گذشته و من پیر تر شدم
یکاربعین گذشت و شدم همجوار تو
از سر ِناقه ی غم شیشه ی صبر افتاده
همه دیدند که زینب سر قبر افتاده
چشم او در اثر حادثه کم سو شده است
کمرش خم شده و دست به زانو شده است
از آن ساعت که خود را ناگزیر از توجدا کردم
تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم, چههاکردم
اربعین آمد و من ,کرب وبلا , باز نشد
من و یک بوسه ز درگاهشما باز نشد
همه از کرب و بلاخاطره دارند ولی
من و یک تجربه زینخاطره ها باز نشد