چواد الائمه

زهرش اثر کرد


زهرش اثر کرد و گرفت از تو توان را

طوری که حتی تار دیدی این و آن را

وقت زمین افتادنت احساس کردی

در باغ سرسبز تنت رنگ خزان را

در راه رسیدن به تو

در راه رسیدن به تو دل از نفس افتاد

آهویِ فراری شده از پنجه ی صیاد

گفتی که بگیر از دل دریای جوادم

برخیز بیا قرعه به اقبال تو افتاد

در این قبیله

در این قبیله که سن کم و زیاد یکی ست

مقام ما و غلامان خانه زاد یکی ست

به چشم لیلی اگرچه مُرید بسیار است

به چشم این همه مجنون ولی مراد یکی ست

سیه پوش غم تو

سیه پوش غم تو جان و تن شد

زداغت هر دلی غرق محن شد

بمیرم قاتلت شد همسر تو

غریبی توهم مثل حسن شد

قدمش ناگهان شتاب گرفت

قدمش ناگهانشتاب گرفت

طرفش رفت وظرف آب گرفت

آب را بر رویزمین تا ریخت

در همان لحظهقلب زهرا ریخت

دست و دل باز از…

دست و دل باز از سر و رویش مشخص میشود

یک جواد از خلق و از خویش مشخص میشود

دائم الذکری که دائم از خدا دم می زند

از دل حساس و حق گویش مشخص میشود

دکمه بازگشت به بالا