ابراهیم زمانی

بغض گریه

مادرم خورد برزمین یک روز
پیش لبخندِ تلخِ این مَردم
من غرورم شکست رویِ زمین
پدرم شرمگین و سردرگم

فاطمه قلبش شکسته

ساکت و آرام دارد اشک می ریزد زنی
در خیالش نیست حتی خواهشِ ابراز هم
مادری مانندِ هرشب بغض کرده کوچه را
مادری مانندِ هر شب درد دارد باز هم

گوشواره

 

دوباره شب و حیدر و فاطمه
در خونه ها رو میبندن همه
جوابِ علی و نمیدن که هیچ
به اشکایِ زهرا میخندن همه

کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

 

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

خواهرِ خورشید

اگر چه درد … اگر چه هزار غم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم

کنارِ دخترِ باران و خواهرِ خورشید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم

دکمه بازگشت به بالا