در زمانی که جهان از جهل , غرق ظلمت است
آمد آن خورشید, که نورش دلیل خلقت است
آمده حُسن ختام و سَروَر پیغمبران
آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است
در زمانی که جهان از جهل , غرق ظلمت است
آمد آن خورشید, که نورش دلیل خلقت است
آمده حُسن ختام و سَروَر پیغمبران
آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است
از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خلقی ز خُلقِ خَلق, جدا آفریده اند
صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور, صلح و صفا آفریده اند
آیه آیه همه جا عطر جنان میآید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان میآید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان میآید
راضى شده بودیم به املاى محمد
اما نرسیدیم به معناى محمد
هر آنچه که دارند رسولان, همه دارند
از معجزه ى خاک قدمهاى محمد
بس که از آه,دلِ شعله ورت می سوزد
با تماشایِ تو قلبِ پدرت می سوزد
ای جگر گوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت زِ بس که جگرت می سوزد