اشعار ماه رمضان

وقتِ پذیرایی

وقتِ پذیرایی ات غذا نشود کم

لطفِ تو با حیف و میل ما نشود کم

هر که نشد سائل تو باخت وگرنه

دور ِکرم خانه از گدا نشود کم

ای خدای من

در پیشگاه قدسی تو ای خدای من

می دانم اینکه رنگ ندارد حنای من 

از بس که توبه کردم و توبه شکسته ام

چنگی به دل نمی زند این توبه های من

صدای ناله

باور نمی کنم که مرا هم خریده ای

آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای

لایق نبوده ام بنشینم کنار تو

با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای

رمضان آمد

رمضان آمد و من آمده ام

باز هم قید خودم را زده ام

راه گم کرده ترین بنده منم

پیش چشمان تو شرمنده منم

یا ایّها الکریم

 یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم

مهمان نامناسب ماه ضیافتم

دیدم که بار رحمت عام است آمدم

هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم

شب احیا

 

در این شب احیا فقط وردم همین است

ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش

امشب عزای مرتضی مولای دین است

حبس شدم

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم

برگه ی عفو

شب ها که گرم اشک و مناجات می شویم

قدری شبیه مادر سادات می شویم

از نور فاطمه به سحر فیض می بریم

تا معتکف به کنج خرابات می شویم

یا مجیر

ای آشنای عبد گنهکار یا مجیر

مشکل گشای هرچه گرفتار یا مجیر

از من تمام عمر گنه دیدی و گنه

شرمنده ام از این همه تکرار یا مجیر

طیب الله

 

در ضیافت کده ات باز مرا جا دادی

سفره انداختی و اذن «بفرما» دادی

 

دیده وا کردم و دیدم که در آغوش توام

مثل یک مادر دلسوز به من جا دادی

 

یازده ماه فراری شدن

رو ندارمکه به این خانه بیارند مرا

بامناجاتمگر که بکشانند مرا

یازده ماهفراری شدنم می ارزید

تا در اینماه سرسفره نشانند مرا

خورشید پشت ابر

یارم به جلوه آمد و ما را به ناز کُشت

با خنده زنده کرد و به یک غمزه بازکُشت

خورشید پشت ابر شد و غایب از نظر

ما را فراق یکّه سوار حجاز کُشت

دکمه بازگشت به بالا