اشعار مذهبی

این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست

این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست

این زلف گره خورده پریشان شدنی نیست

از بعد تو برکت ز مزارع همه رفته ست

چون گندم ری,گندم ما نان شدنی نیست

دلخوش به بالحسین شب قدر گشته ام

مرغ دلم دوباره هوای سفر گرفت
اشفته تر ز پیش شد و بال و پر گرفت

من بی خبر ز عالم بالا نشسته ام
باید ز حال بی خبران هم خبر گرفت

وقت خوش دعا شده , دست مرا بگیر

وقت خوش دعا شده , دست مرا بگیر
درهای خیر وا شده دست مرا بگیر
کرده جواب هر کس و ناکس مرا خدا
این درد بی دوا شده , دست مرا بگیر

یادت دلیل گریه‌ی پنهانی من است

یادت دلیل گریه‌ی پنهانی من است

نامت انیس این دل زندانی من است

نـیمه شب آمدم که نبینی رخ مرا

بـار‌  گناه  علت  پـنهانی  من است

حرفی ز آتش و غم فردا مزن خدا

حرفی ز آتش و غم فردا مزن خدا

از پا نشسته ام تو دگر پا مزن خدا

هر چند روسیاهم وعاصی ولی بیا

از کار من تو پرده به بالا مزن خدا

بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن

بی وفا بودم و حالا تو وفاداری کن

نفْسِ من برده به تبعید مرا کاری کن

نیمه شب رفته و بارم سرِ دوشم مانده

خم شده پشتم از این بار, خریداری کن

قساوت دل آلوده کار دستم داد

ز فرط معصیت آهم به سینه کاری نیست

میان آینه ام نقشی از نگاری نیست

قساوت دل آلوده کار دستم داد

دگر ز دیده ام اشک زلال جاری نیست

روزگارم با غلامى على سر میشود

روزگارم با غلامى على سر میشود

هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود

بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من

چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود

گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد

گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد
فرقش نه…رکن دین پیمبر شکسته شد
حالا که نیست فاطمه اش سر, شکسته شد
تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟

شعر شهادت امیرالمومنین (ع)

غم, از غمِ صدای شما گریه می کند

سر روی شانه های شما گریه می کند

شب که پناه می بری از بی کسی به چاه

مهتاب پا به پای شما گریه می کند

به لطف نان حسن عاقبت بخیر شدم

از عشق و عاشقی چند ساله بنویسم
و از نیاز خودم از پیاله بنویسم
قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم
زمین دور وبرم را ز اشک گل بکنم

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

شک ندارم چشم میبندد بر این بسیار من

مُفلِسان را با کریمان کارها دشوار نیست*

باز شد با دستِ او چندین گِره از کار من

 

دکمه بازگشت به بالا