سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم
شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم
شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی
مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم
سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم
شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم
شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی
مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم
فرماندهی از تو, همیشه کار از من
سرمایه از تو, گرمیِ بازار از من
خوبی همیشه از کریمان است آقا
بخشیدن از تو, توبه و اِقرار از من
هم سپاهی از صفِ مژگان تر دارد علی
هم در اوج چشم خود تیغ دو سر دارد علی
آی مرحب , جان خود را زود بردار و برو
وای بر حالت اگر شمشیر بردارد علی
بار ما را هیچکس غیر از تو بر گردن نداشت
یا کسی مثل تو بین دوستان دشمن نداشت
میشود هر روز دستش پیش نامردان دراز
سائلی که دستهایش را بر این دامن نداشت
جای اندیشه های آل الله
آه, در وصف خال و لب ماندیم
آب در کوزه بود و ما غافل…
از معارف کمی عقب ماندیم
دستم بگیر تا که بهشتم بنا شود
شاید سرم قبول کنی خاک پا شود
بالی بده که بال بگیرد اسیر تو
شاید کبوترِ حرمِ کربلا شود
نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: “دوستت دارم…” گذشتم
عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است
از مادرم, دار و ندارم هم گذشتم
چاره ی آبادی در این کویر
مستجیرم مستجیرم مستجیر
لحظه ای از ما نگاهت را نگیر
بر فقیر بن فقیر بن فقیر
ای که دستت می رسد دستی بگیر
امانم را بریده دیگر این شبهای حیرانی
از این ابادی شهری که پر گشته ز ویرانی
خدا می دانداین نفس من اتش زد به احساسم
و الا چار فصل سینه ی من بود بارانی
عقیده ی همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است
کنار قتلگه او به گریه جان دادن
ز وعده ها که به خود داده ام یکی این است
هرکسی دارد نگاه یک نفر را پشت سر
زودتر باید بیندازد سفر را پشت سر
جنگ جویان جهان شمشیر دارند وشما
صلح جویی چونکه می بندی سپر را پشت سر
بی تو در زندگیم رنگ خدا نیست که نیست
بین عشاق چو من بی سر وپا نیست که نیست
با غم دوری تو سوخته و ساخته ام
اثری از چه بر این سوز و نوا نیست که نیست