باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی
آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی
درد این است که ما مدعی هجرانیم!
درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی
باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی
آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی
درد این است که ما مدعی هجرانیم!
درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی
شاه شد با تو هر گدا زهرا
چاه شد بی تو راه ها زهرا
از چه روز و کجا؟ ٬ نمی دانم
بوده ام با تو آشنا زهرا
داغ و درد و غصه آخر مادر ما را گرفت
درد تنهایی حیدر مادر ما را گرفت
زخمهای سینه و پهلو و بازو , جای خود
زخم بی درمانِ بستر مادر ما را گرفت
“بیت المقدس” بود , آنجا که درش سوخت
با آتشِ آن ؛ عرش هم دور و برش سوخت
اصلا محال است اینکه آب آتش بگیرد
آنقدر هیزم بود که , آب آخرش سوخت
گردبادی میان کوچه وزید
پسری بین کوچه هُل کرده
مادرش مانده است و نامحرم
و رگ غیرتش که گل کرده
دیده ات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند
این چنین مگذار ما را, بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
خیر دنیا و قیامت در دعای مادر است
صورت خوبان عالم زیر پای مادر است
آن صدای ماندگاری که به گوش آدمی
بعد مردن هم نمی میرد صدای مادر است
اگر خشکم اگر زردم درخت رو به پاییزم
تمام برگهایم را به پاهای تو میریزم
چه نیرو میدهد بر من نگاه چشمهای تو
بیا بنشین کنار من که از عشق تو برخیزم
هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام او در همه ایام سراسر مانده
لبمان با قدح ساقیکوثر تر شد
آنچنانی که لب از بادهی او تر مانده
هر چند پر شکسته شدی و نمی پری
اما هنوز, مثل همیشه کبوتری
شکر خدا که پاشدی و راه می روی
انگار فاطمه کمی امروز بهتری
باز کن چشمَت وَگرنه بسته ای راه نفس را
می شود دنـیا بدون بودنت زندانِ مولا
قاتل جان امـیرالمؤمنین زخـمِ زبان ها
رفتی و با رفتن تو می شود بی خیر … دنیا
شبها فقط , تا صبح بیداری عزیزم
بانوی من , سر درد هم داری عزیزم
ای ساده پوشِ من لباست فرق کرده
هر سُرفه ای یک لاله میکاری عزیزم!