امیری حسین و نعم الامیر
از خدا خواسته بودم رشید بشن
عاقبت بخیر و روسفید بشن
من از اول به همه گفته بودم
اینا دنیا اومدن شهید بشن
می رود سمت برادر به تنش تب دارد
دو پسر دارد و یک زمزمه بر لب دارد
به فدای سر تو ! هرچه که دارم این است
چه کنم؟هست همین هرچه که زینب دارد
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند
چشم در راه محبت های مادر نیستند
سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛
با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند
عاشق شده ام دیده ی تر داشته باشم
هر لحظه فقط از تو خبر داشته باشم
عاشق ندهد هدیه به معشوق عجیب است
پروانه شدم تا که هنر داشته باشم
با تو شریکم غصه و درد و بلا را
زینب بمیرد! رد نکن این بچه ها را
من وسعت دارایی ام این دو پسر بود
نذر غریبی تو کردم هر دوتا را
دمند و بازدمند
شبیه بازدم و دم همیشه پشت همند
قسم به عشق، قسم
برای یاری ارباب خویش هم قسمند
خوب می دانند اینجا از کسی سر نیستند
چشم در راه محبت های مادر نیستند
سخت شرمنده ست زینب از حسین خویش که؛
با علی ها ،هدیه های او برابر نیستند
معرفت در اشکهایم قدّ یک ارزن نبود
نور خود را پخش کردی؛ چشم من روشن نبود
در جواب نالهی جانسوزِ «هَل مِن ناصرت»
با خودم گفتم که روی صحبتش با من نبود
باید حلال زاده به داییش بره
به دایی کرببلاییش بره
باید که مردونگی یاد بگیرن
باید اجازه ی جهاد بگیرن
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند
مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند
بریز در دل من هر چه داری از غربت
کجاست مأمن غم های کاریت؟… این جا !
تمام عمر غمت را کشیدهام بر دوش
چرا کنون نکنم غم گساریت این جا