شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

ذوالفقار زینب

به هرکجا بروی می‌شویم هم‌قدمت
حسین! غصه نخور می‌شوم شریک غمت
بمیرم و نگذارم زمین خورد علمت
حسین! یک تنه هستم مدافع حرمت

بلاکش توام، ام‌المصائبت هستم
چه مادرانه برادر مراقبت هستم

هرآنچه را که نگفتی خودم خبر دارم

به جز تو چند برادر دگر مگر دارم؟
اگر اجازه دهی تیغ و نیزه بردارم
نشان دهم به همه مثل تو جگر دارم

ببین که دختر حیدر چه کار خواهد کرد
ببین که شمر چگونه فرار خواهد کرد

نشان دهم به همه اقتدار زینب را

برات خرج کنم اعتبار زینب را
به معرکه ببرم شاهکار زینب را
به رویشان بکشم ذوالفقار زینب را

دوتا پسر نه دوتا شیر بار آوردم
دوتا معلم تفسیر بار آوردم

چقدر خواسته‌ام از خدا قبول کنی

هزار مرتبه خواندم دعا قبول کنی
بگو چه کار کنم باز تا قبول کنی؟
چه می‌شود پسران مرا قبول کنی؟

بیا و این دو جوان رشید را بپذیر

بیا و خواهش این موسفید را بپذیر

غلام‌ها همه پای امیر می‌میرند
به هرکدام بگویی بمیر می‌میرند

جوابشان ندهی ناگزیر می‌میرند
مرا اگر که ببینند اسیر می‌میرند

مخواه تا که نظاره کنند اسارت را
چگونه صبر کنند آنهمه جسارت را

هوای عشق تو هی می‌کند هوایی‌شان

به دست و پات می‌افتند هر دوتایی‌شان
سر دو خواهرزاده فدای دایی‌شان
دلم نسوخته والله از جدایی‌شان

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
من از تو دور شوم لحظه‌ای؟ خدا نکند

کشیده‌ای دو شهید مرا به پهلویت

گذاشتی سرشان را به روی زانویت
خجالتم مده شرمنده‌ایم از رویت
عزیز فاطمه زحمت مده به بازویت

تو باشی از پسرانم خبر نمی‌خواهم
حسین! بی‌تو من اصلا پسر نمی‌خواهم

 آرش براری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا