جعفر ابوالفتحی

من هم گدایم …

الحق کریمان سفره ای پر نور دارند

در آن غذاهای لذیذی می گذارند

الحق غذای روحی ما دست آنهاست

آنها به جز اکرام که کاری ندارند

مادرم حضرت زهراست خدا می داند

همه ی رحمت حق را به گدا بخشیدند

به گدایان شما دست دعا بخشیدند

نفسم تنگ شد از جرم و خطا و نیرنگ

تا که رفتم به حریم تو هوا بخشیدند

ذوالفقار زینب

حضرت زهرا خودش آئینه دار زینب است

حضرت زهرا همیشه بی قرار زینب است

تیغ در دستش ندیده هیچ کس در عالمین

چون که عباس دلاور ذوالفقار زینب است

مسمار

از دست تو مسمار, دلم خیر ندیده

از این در و دیوار دلم خیر ندیده

افتاده غم عشق غم همسر مظلوم

بر دوش من زار , دلم خیر ندیده

از دست تو مسمار

از دست تو مسمار, دلم خیر ندیده

از این در و دیوار دلم خیر ندیده

افتاده غم عشق غم همسر مظلوم

بر دوش من زار , دلم خیر ندیده

کتک زدند

بابا ببین که گوش مرا هم دریده اند

اینها ز زلف یار چرا دل بریده اند

در ظهر عشق ز فرط جفا مرا

از موی سر به پای شما می کشیده اند

 

گوشم دریده اند

گرمای عشق تو به دلم چنگ می زند

یک نانجیب بد به سرت سنگ می زند

نقاش عشق به بالای نیزه ها

با رنگ سرخ به رگت رنگ می زند

پرچم ارباب

پیراهن سیاه  مرا جستجو کنید

اینبار هم به پرچم ارباب خو کنید

تا اشک ما بشود مثل فاطمه

خاک و غبار کرببلا در سبو کنید

می چسبد

عرفه روضه زینب چقَدَر می چسبد

عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد

عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو

بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد

خسته ام

 

خسته ام از مردم بی بند و بار ایندیار

گشته نامردی فقط واللهه کار این دیار

مردم کوفه همه راضی به مرگ من شدند

من بمیرم می رسد گویا بهار این دیار

فرق پاره ی حیدر

 

همینکه خون ز سر مرتضی برون میزد

دل شکسته ی زینب ز جا برون می زد

همینکه حضرت حیدر به هر طرف می رفت

ز فرق پاره ی حیدر هوا برون می زد

کریم اهل مدینه

کریم اهل مدینه کریم آل عشق

تو یک نگه بکن آقا به این نهال عشق

دلم فقط به تو دل بسته هرچه بادا باد

مرا رها بکن آقا ز قیل و قال عشق

دکمه بازگشت به بالا