عاشقی دربدری دارد و بی سامانی
گاه ابریست هوای دل و گه بارانی
گر چه آرام و قرارم به نظر قرب شماست
شهره ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی
عاشقی دربدری دارد و بی سامانی
گاه ابریست هوای دل و گه بارانی
گر چه آرام و قرارم به نظر قرب شماست
شهره ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی
ای مدینه زائرانت کم شده
سهم ما از غربتت ماتم شده
کوچه های تنگ تو گشته خراب
نیست خشتی آشنا بهر ثواب
جماعتی که توان از علی ز کف بردند
پناه بر در ثانی ناخلف بردند
هنوز جسم نبی بر زمین نمایان بود
که آبرو ز جوانمردی و شرف بردند
یک اربعین جای تو خالی در کنارم
هر لحظه بهر دیدنت چشم انتظارم
ترسم از این باشد نبینم کربلا را
هر لحظه آید بر مشامم بوی یارم