جواد کلهر

خسرو خوبان

عاشقی دربدری دارد و بی سامانی
گاه ابریست هوای دل و گه بارانی

گر چه آرام و قرارم به نظر قرب شماست
شهره ام شهره ز سرگشتگی و حیرانی

غریبستان

ای مدینه زائرانت کم شده
سهم ما از غربتت ماتم شده

کوچه های تنگ تو گشته خراب
نیست خشتی آشنا بهر ثواب

طفل را کشتند

جماعتی که توان از علی ز کف بردند
پناه بر در ثانی ناخلف بردند

هنوز جسم نبی بر زمین نمایان بود
که آبرو ز جوانمردی و شرف بردند

مظهر صبر

یک اربعین جای تو خالی در کنارم
هر لحظه بهر دیدنت چشم انتظارم

ترسم از این باشد نبینم کربلا را
هر لحظه آید بر مشامم بوی یارم

دکمه بازگشت به بالا