عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه, خواهرت نرسد
حدیث اشک
آدمی بندگی اش هست قشنگ
بنده شرمندگی اش هست قشنگ
هرکس از مرگ ندارد پروا
چه قدر زندگی اش هست قشنگ
مسافر دیار ری , ز حلقه ی بلا منم
آن که بود زیارتش , شبیه کربلا منم
من از تبار عترتم , ز خاندان عصمتم
کشته ی جام محنتم , همسفر بلا منم
حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز میکنم که بگویم رثای او
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
تا که پایم به این حرم وا شد
غصه از روی سینه ام پا شد
درد بی دردی ام مداوا شد
طبع خشکیده ام شکوفا شد
باران گریه ام, نفس آسمان گرفت
خونت زمین که ریخت دل ارغوان گرفت
امروز بود سخت ترین روز زندگیم
از من تو را, عموی مهربان گرفت
ای دلنواز, دلبرم ای سیدالکریم
مسکین لطف این درم ای سیدالکریم
در سر خیال روی تو آب است و دانه ام
بر بام تو کبوترم ای سیدالکریم
بی قرارم…این دل شیدا نجاتم می دهد
گریه هایم در دل شبها نجاتم می دهد
درد عشق از اولش هم سهم این بیچاره بود
یار می خواهد مرا؟ آیا نجاتم می دهد؟
دم از پرواز زد شعرو همه بال و پرم زخمیست
دم از آتش زدو دیدم,همه خاکسترم زخمیست
سعادت جز نوشتن را , ندارد شاعری تنها
غروب جمعه ها دیدم , دعای مادرم زخمیست
از شیر غیر از شیر بودن برنمی آید
یعنی که درپای شما جز سر نمی آید
از سینه ات جز عشق احمد درنمی آید
مثل تو درکل عرب دیگر نمی آید
دارم امید پای قدوم تو جان دهم
بهر تو یار عاشقی ام را نشان دهم
سودی نشد از آن همه دلدادگی به غیر
دیگر در این زمینه نخواهم زیان دهم
او تا نفس کشیده من انگار طاهرم
وقتی که با امام زمانم معاصرم
چون آینه غبار گرفته ست باطنم
از بسکه هر دقیقه رسیدم به ظاهرم