حدیث اشک

بیار باده بیار

نگارمیرسد از ره بیار باده بیار

به دلحضور دراین بزم صاف و ساده بیار

هزارسجده برآن شاه پاک زاده بیار

هزاربوسه برآن ابروی گشاده بیار

 

آیت الله اعظمی

غم و غصه دوباره تحریم است

روز میلاد و  روز تکریم است

شب شب و روز عرض تبریک و

لحظات قشنگ تعظیم است

شب تجلی مهتاب

 زمینبه لرزه درآمد,شکست کنگره ها

 رهاشدند خلایق ز بند سیطره ها

 شبیکه آتش آتشکده فروکش کرد

 شبیکه خاتمه می یافت رقص دایره ها

 

دارد خدا هـــوای تو را


دارد  خدا هـــوای تو را طور دیگری

از آدمـــی سری,به خـدا طور دیگری

در بین خلق خنده نمـــی رفت از لبت

گریه کــن سحر!, به خفا طور دیگری


تاکه دنیا آمدی

تاکه دنیا آمدی دنیا سر و سامان گرفت

نه فقط دنیا که مافیها سر و سامان گرفت

آمدی و مدعی های دروغین جا زدند

قصه پیغمبری یکجا سر و سامان گرفت

تو آمدی و زمین

تو آمدی و زمین در هوای تو افتاد

و عرش در هوس خنده های تو افتاد

برای درک تنفس در این جهان سیاه

هوای تازه ای از ابتدای تو افتاد

ای مفتخر خدای

ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو

دیده خدا کمال خودش در کمال تو

تو لایق صفات خدایی بدون شک

ازاین صفات هرچه که داری حلال تو

طایفه ی آقاها

ای گل سر سبد طایفه ی آقاها
ای بزرگ همه بی مثل و همتاها

هرکسی دیده تو را مست شد و خانه خراب
تشنه ی دیدن تو میکده ها صهباها

جرعه ای شراب

ما بادهدر پیاله ی عمار می خوریم

پای ِبساط میثم تمار می خوریم

تنها بهخرج حیدر کرار می خوریم

خرده نگیر!بر درودیوار می خوریم


خـانِـدان مـــرتـــضـــی

خـانِـدان مـــرتـــضـــی تـاب و قرار عالمَند

آشنایان عــــــلـــــی بـا خـاک مولا تواَمند

آن کـسانـی کـه بـه دنـیا غصه ی مولا خورند

لحظه ی موت و حیات و بعد از آنهم بی غمَند

فاش می کنم راز دلم

حالا که صحبت دلم به اینجا کشیده شد

فاش می کنم راز دلم با خدای تو

بی تو فقیرم و همه سرمایه ام تویی

دلخوش شدم به دیدن گنبد طلای تو

سالیانی درد

سالیانی درد بی درمان هجران مشکل است

بی کسی درشهرغربت ای رفیقان مشکل است

سالیانی جای دور افتاده تبعیدت کنند…

سالیانی  در غل و زنجیر زندان مشکل است

دکمه بازگشت به بالا