امشب بر آنم تا برایت در همین دنیا
با حشر ابیات غزل محشر کنم بر پا
امشب بر آنم تا تو را خورشید بنویسم
اما کجا خورشید می تابد چنین زهرا
امشب بر آنم تا برایت در همین دنیا
با حشر ابیات غزل محشر کنم بر پا
امشب بر آنم تا تو را خورشید بنویسم
اما کجا خورشید می تابد چنین زهرا
حق است اگر از کاروان ها جا بماند
آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند
آنکس که همرنگ جماعت نیست آری
باید تمام عمر را رسوا بماند
جهان محو تماشای قیام اربعینی هاست
نجف تا کربلا عرش معلای زمینی هاست
نجف تا کربلا , تعریف راه عاشقی این است
عبای سبز عاشق انتهای راه خونین است
جهان برای سری روی نیزه لَک میزد
و صبر آدمیان را خدا محک میزد
سری که بر سر نیزه نشسته بود اما
عروج حنجر آن پله تا فلک میزد
عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو
من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو