با لبت رنگِ عقیقِ یمن از یادم رفت
قصّه یِ عشقِ اویسِ قرن از یادم رفت
میچکد از دو لبت باز عسل دامادم
سخن از تو به میان آمد, منْ از یادم رفت
با لبت رنگِ عقیقِ یمن از یادم رفت
قصّه یِ عشقِ اویسِ قرن از یادم رفت
میچکد از دو لبت باز عسل دامادم
سخن از تو به میان آمد, منْ از یادم رفت
تا تو هستی پناه را داریم
دل شب نور ماه را داریم
جلوه کردی خداپرست شدیم
با تو ما قبله گاه را داریم
وصیت
مرغ باغِ حسنم تشنه ی چشمانِ حسین
خون من ریخته بر گوشه ی مژگان حسین
با سرشک بصرش کرده وصیت پدرم
دل خود وا ننهم از سرِ پیمان حسین