خیز از جا و از این زندگی ام سیر مکن
با غمت جان مرا پیرتر از پیر مکن
نیست عضوی به تنت شبه علی اکبر من
با چنین حال علی سعی به تکبیر مکن
خیز از جا و از این زندگی ام سیر مکن
با غمت جان مرا پیرتر از پیر مکن
نیست عضوی به تنت شبه علی اکبر من
با چنین حال علی سعی به تکبیر مکن
تا به میدان نعره ی الله اکبر می کشید
بر سرش خیل ملایک بی عدد پر می کشید
لرزه بر پیر و جوانان حرامی می نشست
تا که فریاد رجز با سبک حیدر می کشید
چون وقت جدال پسر خون خدا شد
ناله ز دل اهل زمین رو به سما شد
خورشید حرم همچو رسول دوسرا شد
گفتند علی جانب میدان جفا شد
چون روان گشت عقیله ز در خیمه به آه
دیده گریان و دوان جانب آن حضرت ماه
رفت رخصت طلبد زار ز درگاه حسین
که کند هدیه دو طفلش به سر راه حسین
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند
در منای عاشقی بی سر شدند
نوبت پرواز اهل راز شد
مادری با کودکان دمساز شد
حَرَمَت قبله ی دل کعبه ی عشاق علی
بر تو و آل تو عالم همه مشتاق علی
ای که تصویر یَد حضرت رَبّی به نبرد
تو یداللهی و دستت یَم اِنفاق علی
تا به کی از تو و از فاصله ها باید گفت؟
تا به کی از تو و آن زلف رها باید گفت؟
تا به کی رنج فراق رخ تو باید برد؟
تا به کی شور غزل را به نوا باید گفت؟
چه کنم نیست توانم که بگویم سخنی
از تو گفتن نبود کار هزاران چو منی
هرکه خواهد ز تو گوید به دو صد سوز جگر
بایدش حق بدهد کوثر و قرآن دگر
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین