او را اگرچه در زمین دیدند و خاکی است
باید خدا باشی بفهمی مرتضا کیست؟
اینکه شدیم انسان به لطف بوتراب است
آدم غبار روی این دامان خاکی است
او را اگرچه در زمین دیدند و خاکی است
باید خدا باشی بفهمی مرتضا کیست؟
اینکه شدیم انسان به لطف بوتراب است
آدم غبار روی این دامان خاکی است
می کشند امشب مرا بالا و بالا از نجف
سود بالا می دهد بازار دنیا از نجف
اهل ایرانم ولیکن لهجه دارم چون عرب
مادرم اهل مدینه هست و بابا از نجف
قصد دارم اثری از لب کوثر بکشم
تاکه دست از می و میخانه وساغر بکشم
وقت معراج، هوالهوی مکرّر بکشم
به خدا رو کنم و سمت نجف پربکشم
مژه بر خاک کف گیوه ی حیدر بکشم
دیده ام جلوه ای از روشنی محشر را
سحری نور دل فاطمه و حیدر را
ببرید آینه و جام و می و ساغر را
ریخت ساقی به کفم جرعه ای از کوثر را
چشمه ی خشکیده را شب تا سحر پُر می کنند
سفره های اشک ما را پشت در پُر می کنند
هرکه هستی، هرچه هستی از کریمان کم نخواه
دست خالی را کریمان، بیشتر پُر می کنند
دست کریم، روزی من را زیاد داد
آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد
از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم
ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد
شکر خدا که فاطمه در راه بندگی
با اینهمه رسوایی و روی سیاهم
در که زدم دیدم رضا داده پناهم
گفتم نمی بخشد مرا، دیدم که بخشید
گرچه نباید می گذشت از اشتباهم
مجنون شبگردم خودم را می کِشم سوی حرم
پیمانه دست من نده، چون مستم از بوی حرم
اینجا بهشت است و خدا با اذن زهرا ریخته
کوثر به عشق مرتضی در چشمه و جوی حرم
مثل معتاد های گیر مواد
یا گدایان زار کارتن خواب
همه در ها به روم بسته شده
بروم تا کجا امام رضا؟!
کفتر ایوانم و یار ندیم رضا
رزق مرا می دهد دست کریم رضا
نیست اگر فرصتی بهر زیارت ولی
بال زدم روز و شب دور حریم رضا
می نشینم که مرا خانهء مادر ببری
تشنه ای را به لبِ چشمهء کوثر ببری
با گناهی ز بهشتِ همه بیرون زده ام
آمدم تا که مرا جنّتِ بهتر ببری
بر دیده بارِ گریه کشیدن چه فایده!
طعم وصال را نچشیدن چه فایده!
پشت سر جنازه دویدن چه فایده!
خود را اسیر مرگ ندیدن چه فایده!