کاش بشه دوباره بر گردی حسین
با همه خدافظی کردی حسین
بعد تو عقیله آواره میشه
غیر تو نمونده هیچ مردی حسین
روضه گودال قتلگاه
ایستادم به بلندی بدنم لرزان شد
زیر خروارِ نی و سنگ تنت پنهان شد
بسکه مبهوت جمال احدیّت بودی
که در آوردن پیراهن تو آسان شد
تا اینکه نیزه ای بدنش را به خون کشید
گرگی رسید و پیرهنش را به خون کشید
خوردی امروز نیزه فردا نَعل
نیزه هم چاره دارد اما نعل…
کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن
هزار بار تنت جا به جا شد و دیدم
سرت جدا شد و رَختَت جدا شد و دیدم
با نیزه روی زخم تو مرهم گذاشتند
جسم تو را به خاک چه در هم گذاشتند
من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را
بس نیزه پشت نیزه و بر هم گذاشتند
خون ریخت , قلوه سنگ به روی سرم که خورد
زینب دوید , روی زمین پیکرم که خورد
برخاستم مقابل آنها بایستم
نگذاشت ضرب تیغ به بال و پرم که خورد
- ۱
- ۲