ای کریم دیار تنهایی
خاک بوس دَرَت شکیبایی
حسنی تو, حسن, حسن اما
بیشتر از سه بار زیبایی
ای کریم دیار تنهایی
خاک بوس دَرَت شکیبایی
حسنی تو, حسن, حسن اما
بیشتر از سه بار زیبایی
بعد عمری نوکر در حسرتم دیدار را
کار را ول کرده ام چسبیده ام دلدار را
من غلامی میکنم او خوب شاهی می کند
حق نگیرد از من این ارباب و این دربار را
خورشید پیر روضه هجر قمر گرفت
نزدیک ماه بود که درد کمر گرفت
داغ برادری اثرش تار دیدن است
انقدر پا کشید ز جسمت خبر گرفت
گرفتار و زار و ذلیلم حسین
دخیلم دخیلم دخیلم حسین
زمین خورده تو به افلاک رفت
که بالاتر از جبراییلم حسین
سمت نوکریش را که به هرکس ندهند
پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهند
پخته ی عشق بشو تا که به اوجت ببرند
که در این میکده پیمانه به نارس ندهند
رسم کریم هاست غم یار میخورند
در عمر خویش غصه بسیار میخورند
راز نگفته در دلشان موج میزند
از دوست زهر و طعنه ز اغیار میخورند
شبیه مهر و تسبیحی که بر سجاده می افتد
غم چشمان تو دارد به روی باده می افتد
دو چشمم مات این راهست شاید زود برگردی
ز هجرت اشکهای من به روی جاده می افتد
با سر افتادم زمین
آنقدر رم کرد ناقه آخر افتادم زمین
دستهایم بسته بود
سعی کردم تا نیفتم بدتر افتادم زمین
بعد از تو دشمن غارت اهل حرم کرد
قبل از همه حمله بگوش خواهرم کرد
اخنس نگاهی سوی چشمان ترم کرد
با پشت دستش تا که زد پلکم ورم کرد
خوش قد و قامتم بروی خاکها چرا؟
خوردی زمین قبول ولی دست و پا چرا؟
حالا که آمدم دو لبت وا نمیکنی؟
ساکت شدی نگاه به بابا نمیکنی؟
حنجرش پاشیده شد
حنجرش از این سرش تا آن سرش پاشیده شد
وقت شیرش بود حیف
تیر جای شیر آمد جوهرش پاشیده شد
نانجیبی که مرا در این هیاهو میبرد
دختر گیسو سفیدت را به هر سو میبرد
دختری که بیشتر باشد شبیه فاطمه
ارث از مادربزرگش درد پهلو میبرد