شایان مصلح

چهل نامرد جنگی

خاطرات کودکی در من تداعی می شود
شمع، آتش می زند دور و بر پروانه را
شعله ی شمعی کجا و آتش هیزم کجا
آن یکی می سوخت پشت در ، پرِ پروانه را

ثلث سادات

مادر و بچه در خطر هستند
چون علمدار یک نفر هستند

در مسیر دفاعِ از حیدر
هر دو تا عازم سفر هستند

دکمه بازگشت به بالا