وحی در هفت آسمان تا میزند ناقوس را
میبرد از خواب عالم وحشت کابوس را
پابه پای ناخدای خویش میخواند خدا
محرمیت نامه ی بین دواقیانوس را
وحی در هفت آسمان تا میزند ناقوس را
میبرد از خواب عالم وحشت کابوس را
پابه پای ناخدای خویش میخواند خدا
محرمیت نامه ی بین دواقیانوس را
عرش را با ماه و با خورشید روشن کرده اند
آسمانی ها لباس نور بر تن کرده اند
عالم افلاک را گلزار و گلشن کرده اند
با حریرِ ابرها راهی معیّن کرده اند
دیده ام جلوه ای از روشنی محشر را
سحری نور دل فاطمه و حیدر را
ببرید آینه و جام و می و ساغر را
ریخت ساقی به کفم جرعه ای از کوثر را