این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم
بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم
این غربتِ حیران شده را دوست ندارم
دلشورۂ پنهان شده را دوست ندارم
بر دردِ فراق تو بدعادت شده ام! چون
بیماری درمان شده را دوست ندارم
بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست
دریا همیشه تشنه باران چشم توست
با تو بهار ماندنی است و فرشته وار
تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست
در روضه ها کلیدِ اجابت گرفته ایم
یک یاحسین(ع) گفته و حاجت گرفته ایم
چلّه نشینِ چادر مشکیِ زینبیم(س)
از این طریق، درس نجابت گرفته ایم
تنها تو این خرابه
دارم می میرم از درد
هیشکی برام نمونده
گوشوارمم ولم کرد
هم دل و هم دلبر و هم دل خریدارم حسین
هم سر و هم سرور و هم سر نگهدارم حسین
بی کس و درمانده و بی یار بودم از ازل
لطف کرد و تا ابد شد مونس و یارم حسین
باتمام داغ ها سرکرد ای جانم به عمه
کربلا را کربلاتر کرد ای جانم به عمه
هاله ای از نور دور محمل ما را گرفت
غیرت او فکر معجر کرد ای جانم به عمه
این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دست دعایی محض امداد شما نیست
در خانه ها مان خلوت سجاده ای نیست
دور و بر ما زندگی ساده ای نیست
در مقامی که به حب تو خدا پرداختهست
شعر اگر مدح محبانت نباشد باختهست
گرچه بین روضه ها این گریه ها ناقابل است
فاطمه از اشکهای عاشقان دُر ساختهست
اذکار تو را هر که به لب داشته باشد
باید همه ی عمر طرب داشته باشد
باید که ز لعل لب تو بوسه بخواهد
هرکس که به دل میل رطب داشته باشد
می روی نیزه نشینم کمی آهسته برو
تا تو را سیر ببینم کمی آهسته برو
از رد بوسه ی من نیزه نشینت کردند
اسب ها رد شده و نقش زمینت کردند
اسیر می شوم اما ذلیل هرگز نه …
غریب می شوم اما علیل هرگز نه …
سرت سلامت اگرچه به روی نی هایی
ندیده دیده ی زینب به غیر زیبایی
آمد دوباره رو به روی من سرت حسین
قربان زخمهای روی حنجرت حسین
از غارت خیام نگفتم برای تو
شاید بگویم و نشود باورت حسین