شعر اهل بیت

خونین جگر

حیف است این قامت که در زیر عبا رفت
گویا که خورشیدی به تسخیر عبا رفت
یا سرو هستی زیر شمشیر عبا رفت
قرآن من گویا به تفسیر عبا رفت

یا غریب الغربا

آهسته می آمد ولی بی بال و پر بود

یک دست بر پهلو و دستی برجگر بود

زیر سر مهمانی اجباری اش بود

وقتی که می آمد عبایش روی سر بود

یا رسول الله

وقت عروج روح رسول خدا رسید
از مأذنه صدای اذان عزا رسید
سهم وجود آل عبا رنج و غم شده
از پنج تن ستاره ای از نور کم شده

قد کمان برگشته‌ام

سَرو رفتم از کنارت … قد کمان برگشته‌ام
سبز رفتم مثل یک برگِ خزان برگشته‌ام

سوختم بی سایه‌ی تو زیرِ نور آفتاب
باز , حالا زیر چترِ سایبان برگشته‌ام

جامانده ایم

حق است اگر از کاروان ها جا بماند
آن دل که در پیچ و خم دنیا بماند

آنکس که همرنگ جماعت نیست آری
باید تمام عمر را رسوا بماند

خواهری کردم برایت؟

آمدم! زانو زدم گریان٬ کنار پیکرت
تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت

ردّی از خون تو بر خاک و هنوز افتاده است؛
نیزه هایی سرشکسته…سنگ ها…دور و برت

برگشتم از سفر

دارد نسیم می وزد این بوی کربلاست
چشم و دلم در آرزوی روی کربلاست

برگشتم از سفر؛سفر رنج و داغ ودرد
پر شد تمام سینه ام از ناله های سرد

ببین معجزه را

هر قطره روان به سوی دریا شده است
راهی حرم به اذن مولا شده است
دیوانه شدم , بیا ببین معجزه را…
دنیا همه در کرببلا جا شده است

محمد حسین رحیمیان

طریق عشق

هر کسی با هر عقیده هر کسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام

آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینی ها به قصد یک سلام

بعد تو از آه من ز سر زندگی گذشت
چل روز میشود که به آوارگی گذشت

چل روز میشود که اسیرم , اسیر تو
عمرم مدام در پی دلداگی گذشت

هم ید الله فوق ایدیهم

رقص شمشیر تا کنی معرکه ویران می شود

اسم اعظم می بری شمشیر برّان می شود

چون ابوالفضل را خدا باید که تعریفش کند
الف فضلش خودش یکصد دیوان می شود

پای ما خار ندیده

من چُنان باد صبا , مُشک فشان می آیم
دست‌بوسی طرف پیر مغان می آیم

گاه با شوق وصال و گهی از درد فراق !
گاهی اوقات چنین , گاه چنان می آیم

دکمه بازگشت به بالا