شعر اهل بیت

ای ماه زینب

یک اربعین مشتاق دیدارم می آیم
ای سایه ی سر ! ای کس و کارم ! می آیم
با جان و دل غم را خریدارم می آیم
باعزت و با آبرو دارم می آیم

من زینبم… شناختی آیا؟

امروز اربعین عزیز دو عالم است

یا این که روز دوم ماه محرّم است؟

یک‌قافله رسیده که ره‌توشه‌اش غم است

یک‌قافله که قامت بانوی آن خم است

لک لبیک حسین

چهل روز گذشت و میهمان آمده است
بر پیکر من دوباره جان آمده است
برخیز بهار من خزان آمده است
خواهر به سرت نفس زنان آمده است

یا اباعبـدالله

آذری و عرب و فارس ندارد این راه
بأبی أنتَ و اُمـّی یا اباعبـدالله

چشم خورشید شده فرش دراین جادّه ها
وَ غبار از تنِ زوّارِ تو می گیرد ماه

باز هم از قافله جا مانده ام

گاه باید شام را با دیده‌ی تر سر کند
گاه باید روزها را دیده بر در سر کند

حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است
کودکی که دور از دامان مادر سر کند

امان از نگاه شامی ها

فقط نه خونجگرم از بی احترامی ها
نگاه شام, امان از نگاه شامی ها

شبیه گردن مان , روضه بسته می خوانم
دو سه شب است نماز نشسته می خوانم

مریض کرب و بلا را شفا بده

آقا نگو من آرزویت را نداشتم !!
من که به جز ضریح , تقاضا نداشتم

گفتم مریض کرب و بلا را شفا بده
آقا نگو که قصد مداوا نداشتم !!

روضه نشین غم عشقیم

هرکس که در خانه ی ارباب مقیم است
مشمول عنایات خداوند کریم است

آنان که خریدار و گرفتار حسین اند
فردای قیامت دلشان را زچه بیم است؟

قرار بود بمیرم

قرار بود بمـیرم برایت آه نشد
گناه کرده ام و رِزق من نگاه نشد

قرار بود بمیرم اگر غروب دهم
شنیدم از تَه گودال وحال شاه نشد

جانم حسین(ع)

جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم
دو دنیا را نه با تردید…که قطعا نمی خواهم

بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت
که بی تو قبر خود را لحظه ای روشن نمی خواهم

اینجا گرفته بغضِ من

از این فراق این روزها فریاد خواهم کرد
گریه شبیهِ حضرت سجاد خواهم کرد

اینجا گرفته بغضِ من, یک روز می آیم
آنجا صدایم را کمی آزاد خواهم کرد

نیست جز شوق زیارت

نیست جز شوق زیارت در نگاه زائران
میشود بال ملائک فرش راه زائران

در نجف اذن زیارت از علی باید گرفت
میشود دست علی پشت و پناه زائران

دکمه بازگشت به بالا