جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
تا طفلی می گه آب گریهم میگیره
من از اسم رباب گریهم میگیره
همیشه وقتی «بابا آب داد»و
میخونم تو کتاب گریهم میگیره
دو قدم رفته و, می خواست پدر, برگردد
سرِ گهواره به آغوش پسر برگردد
شوق دیدار پسر می کشدش از میدان
ظاهرا از سرِ تکلیف, نظر برگردد
به رویصورت طفل آفتاب می ریزد
خدا بهچهره ی ماه اش نقاب می ریزد
به چشمهای کسی هجر قطره ی آبی
اگرفشار بیارد سراب می ریزد
ربابپیش خودش فکر می کند حتما
عمو بهکام علی قطره آب می ریزد
کنارعلقمه شمر لعین می خندد
ز چشمهای گلی تا که خواب می ریزد
لباسرزم ندارد ولی بلند شود
به قلبلشگر دشمن عذاب می ریزد
رسیدهاست زمان نبرد و بین دل
عروسفاطمه هی اضطراب می ریزد
خدا بهخیر کند دست تیر,حلق علی
میانمعرکه از گل گلاب می ریزد
حسینروی سرش می زند و می گرید
به کامحرمله گویی شراب می ریزد
میانخنده ی انذار با عبای خودش
پدر بهروی عزیزش حجاب می ریزد
به سمتخیمه پدر می رود و می آید
چقدرغصه به روی رباب می ریزد
علی حسنی