گل, فزون است, ولی آن گل, بیخار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟
دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟
گل, فزون است, ولی آن گل, بیخار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟
دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟
دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست
دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی
هواى وصل تو ما را کشانده تا اینجا
کریم شهر گدا را کشیده تا اینجا
ز بسکه دست گرفتى همین بزرگى تو
گداى بى سر و پا را کشیده تا اینجا
گاهی برای عرض حاجت می کنم گریه
گاهی هم از روی ارادت می کنم گریه
شرمندگی از حال و روز من نمایان است
امروز دارم از خجالت می کنم گریه
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا
قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
یعنی غروب مُزدلفه شد پناه من
کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
عرفه روضه زینب چقَدَر می چسبد
عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد
عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو
بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد