شعر روز عرفه

بیچاره تر

بیچاره تر

کیست از این بی نوا بیچاره تر

کیست در کویت ز من آواره تر

کیست در آوارگی صاحب مکان

هر کجا باشم کنار لا مکان

کیست این درمانده را گردد مجیب

غیر تو ای بهترین یار و حبیب

من بذکر نامت عادت کرده ام

مستی از جام سعادت کرده ام

وای اگر رویت بگردانی زمن

مستیِ کویت بگردانی زمن

من بدرگاه تو رو آورده ام

دیده ای در جستجو آورده ام

هرکه از درگاه خود می رانَدَم

نازنین ارباب من می خوانَدَم

من غبار کاروان را دیده ام

سوز زنگ قافله بشنیده ام

من هم آخر کربلایی می شوم

با دعایی نینوایی می شوم

با حسین و زینب و عباس او

می شوم همراه باغ یاس او

بر دعای اصغرش دل بسته ام

بر سه ساله دخترش دل بسته ام

با علی اکبر من و هم عهدی ام

تا ابد پای رکاب مهدی ام

خرّم آنروزی که عبدت می شوم

با سر و جان خرج عهدت می شوم

محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا