شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم
شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم
کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی
پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی
(زبانحال زینب کبری سلامالله علیها)
دختراتو به رفتنت مُجابکرد
همونطبیبیکهتوروجوابکرد
بشکنه دست نحس اِبنملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخرابکرد
دلبر دلش گرفته دلدار گریه کرده
عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده
به آشتى بنده ، مشتاق تر خدا بود
از توبه گنهکار ، غفار گریه کرده
شیر را در چشم اهل روضه بیمقدار کرد
با کمی نان و نمک شیر خُدا افطار کرد
از سر سفره پس از صرف سه لقمه پا کشید
لب نزد دیگر ؛ اگرچه دخترش اصرار کرد
یادش بخیر شهر و دیاری که داشتم
باغ فدک نه, باغ بهاری که داشتم
با فاطمه اسیر غریبی نمیشدم
یادش بخیر دلبر و یاری که داشتم