حس کرد زمان با نفست ثانیه ها را
باعشق تو چیدم همه ی قافیه هارا
وقتی که گشوده ست درخانه ی لطفت
خوبست ببندند در خیریه ها را
حس کرد زمان با نفست ثانیه ها را
باعشق تو چیدم همه ی قافیه هارا
وقتی که گشوده ست درخانه ی لطفت
خوبست ببندند در خیریه ها را
با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر میزنیم سمت حرمهای سوخته
پر میزنیم تا حرم کربلاییات
ای سر بریدهی غم عظمای سوخته
دلم شورِ دمادم دارد اینجا
هوای گریه نم نم دارد اینجا
دلِ من روشن از نورِ حضور است
صفای سعی و زمزم دارد اینجا
هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد
سائل این طائفه باشی فراوان میرسد
رزق ما ایرانیان دست امام هشتم ست
کربلا میخواهم از شاه خراسان میرسد
ما یا کم عاشقیم , وَ یا عاشق کمیم
یا دَرهمیم , یا که به دنبال دِرهمیم
ما از تو دائما طلب وصل میکنیم
غافل از اینکه در همه اوقات باهمیم
تو راهم دادی و دارم دو چشمانِ تر از اینجا
کجا را دارم آقاجان؟! کجا را بهتر از اینجا؟!
نوشتی سردرِ هیئت؛ نجاتم میدهد عشقت
رسیدم توشه بردارم برای محشر از اینجا
راهِ دلِ بی سرپناهم راعوض کردی
تاسمت یک شش گوشه راهم راعوض کردی
تنها نه ایمان مرا نسبت به خود حتی
نسبت به دینم دیدگاهم را عوض کردی
جماعتی که توان از علی ز کف بردند
پناه بر در ثانی ناخلف بردند
هنوز جسم نبی بر زمین نمایان بود
که آبرو ز جوانمردی و شرف بردند
بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست
فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست
با رخصت از شاه دلیر سینه زنها
هستیم در جمع کثیر سینه زنها
با شور و شین بین بزم هیئت تو
دلها شد از مستی اسیر سینه زنها
همیشه بال و پرم را به آسمان دادی
هر آنچه خواسته بودم, به من همان دادی
به جای شکر, گناهم به محضرت آمد
غضب نکردی و این بار هم امان دادی
نَخلی از اشکِ تو سیراب نگردد دیگر
از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیرآمد
جِنّ و اِنس و مَلَک و حور,سیَه پوشیدند
تا به گوشِ فَلَکت نعره ی تکبیرآمد