شعر روضه

باعشق تو

حس کرد زمان با نفست ثانیه ها را
باعشق تو چیدم همه ی قافیه هارا

وقتی که گشوده ست درخانه ی لطفت
خوبست ببندند در خیریه ها را

سمت حرم‌

با جرم بی حساب و سراپای سوخته
پر می‌زنیم سمت حرم‌های سوخته

پر می‌زنیم تا حرم کربلایی‌ات
ای سر بریده‌ی غم عظمای سوخته

هوای گریه

دلم شورِ دمادم دارد اینجا
هوای گریه نم نم دارد اینجا

دلِ من روشن از نورِ حضور است
صفای سعی و زمزم دارد اینجا

رزق ما

هر کسی اندازه ی رزقش به او نان میرسد
سائل این طائفه باشی فراوان میرسد

رزق ما ایرانیان دست امام هشتم ست
کربلا میخواهم از شاه خراسان میرسد

طلب وصل

ما یا کم عاشقیم , وَ یا عاشق کمیم
یا دَرهمیم , یا که به دنبال دِرهمیم

ما از تو دائما طلب وصل میکنیم
غافل از اینکه در همه اوقات باهمیم

سردرِ هیئت

تو راهم دادی و دارم دو چشمانِ تر از اینجا
کجا را دارم آقاجان؟! کجا را بهتر از اینجا؟!

نوشتی سردرِ هیئت؛ نجاتم میدهد عشقت
رسیدم توشه بردارم برای محشر از اینجا

شش گوشه

راهِ دلِ بی سرپناهم راعوض کردی
تاسمت یک شش گوشه راهم راعوض کردی

تنها نه ایمان مرا نسبت به خود حتی
نسبت به دینم دیدگاهم را عوض کردی

طفل را کشتند

جماعتی که توان از علی ز کف بردند
پناه بر در ثانی ناخلف بردند

هنوز جسم نبی بر زمین نمایان بود
که آبرو ز جوانمردی و شرف بردند

یا امام حسن(ع)

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست

ناز نگاهت

با رخصت از شاه دلیر سینه زنها
هستیم در جمع کثیر سینه زنها
با شور و شین بین بزم هیئت تو
دلها شد از مستی اسیر سینه زنها

معصیت

همیشه بال و پرم را به آسمان دادی
هر آنچه خواسته بودم, به من همان دادی

به جای شکر, گناهم به محضرت آمد
غضب نکردی و این بار هم امان دادی

یا مولا علی

نَخلی از اشکِ تو سیراب نگردد دیگر
‎ از همان لحظه که بر فرقِ تو شمشیرآمد

‎جِنّ و اِنس و مَلَک و حور,سیَه پوشیدند
‎تا به گوشِ فَلَکت نعره ی تکبیرآمد

دکمه بازگشت به بالا