شعر روضه

سلام شاه کربلا

سلام شاه کربلا یا حسین
درود ای خون خدا یا حسین

سلام بر پرچم ماه غمت
به گریه کن های شما یا حسین

مردِ غمگین

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

با شکوه آمده

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

حال و روز منِ آواره تماشا دارد

تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد

هجوم زخم

منم تجسم شیری به دام افتاده
به دام جمعیتی بد مرام افتاده

چنان پراست شکمهایشان زمال حرام
که از سر همه عشق امام افتاده

غربت نشین

در آسمان بی کسی ام یک ستاره نیست
غربت نشین کوفه ام و راهِ چاره نیست

طوفان کینه ها شده راهی در این دیار
دریای غصه های دلم را کناره نیست

زخمیِ معصیتم

با غم و غصه ی بسیار به تو رو زده ام
باز قلبم شده بیمار به تو رو زده ام

زخمیِ معصیتم کاش نگاهم بکنی
سر به زیر آمدم ای یار به تو رو زده ام

درد غربت

زدرد غربت تو شهر,غرق آهم شد
نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد
همین که نام تو بردم شکست دندانم
سلام دادم و تنها همین گناهم شد

می‌روم

شاید امسال بیایم حرمت؛ یا شاید …
سر و کار دل من هست, فقط با «شاید»

باز هم دفتر خود را بزن ارباب, ورق
اصلا افتاده کسی از قلم آقا !؛ شاید

هلهله

کعبه حیران تو شد به که چه حیران شدنی
تو مراد همه ائی قبله ی هر سینه زنی

حجره در بسته ولی روضه در اینجا باز است
دست و پا میزدی و هلهله میکرد زنی

جگر سوخته

غربت هیچ کسی مثل تو مولا نشود
مرهم زخم دلت؛زخم زبانها نشود

جگرت سوخته از زهرو دلم می سوزد
جگر سوخته با خنده مداوا نشود

دف می زنند

از بس نفس نفس زده و آب آب کرد
لبها پر از ترک شد و دیگر جواب کرد

بر خاک می کشند تنش را کنیزها
تاریخ را روایت این صحنه آب کرد

یابن الزهرا

رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد
پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد
پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها
بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد

دکمه بازگشت به بالا