شعر روضه

بین گودال

دست بر قبضه ی خنجر زد وآمد سویش
بین گودال دو زانو شده رودر رویش

دست را بر بدنش میزد و با خیره سری
امتحان کرد به رگهای گلو چاقویش

حسین من

این تیغ ها نظام تنت را به هم زدند

ترکیب صورت و بدنت به هم زدند

تیزی نیزه های پر از خشم شامیان

تصویر کهنه پیرهنت را به هم زدند

دور گودال

دور گودال ازدحامی شد

معرکه غرق در حرامی شد

تکیه داده به نیزه ای آقا

خاطرش محو خیمه ها می شد

سرهای قدسیان

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

دل های عرشیان همه در تاب و در تب است

اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی

خورشید من بدون تو هرروز من شب است

یا الله

خوردی امروز نیزه فردا نَعل

نیزه هم چاره دارد اما نعل…

یک، دو، سه، چهار … ده تا اسب

روی هم میشود چهل تا نعل

محرم شد

دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد

زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد

رنگِ غم

قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم

اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم

مان از کربلا

خیمه ها را کرده ام بر پا، امان از کربلا
داغدارم میکند اینجا، امان از کربلا

بوسه میزد مادرم زهرا(س) مرا با گریه و
مضطرب میگفت با بابا! امان از کربلا

قلبی شکسته

غربت نشینیم و هوای آشنا داریم

قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم

زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد

وقتی که از داغ حسین او عزاداریم

ادب

بهتر که این دل دست تو دلبر بیفتد

ای کاش دل در دام تو با سر بیفتد

این دل بمیرد بهتر از آنکه مبادا

در بند دام دلبری دیگر بیفتد

حسین جانم

گاه چون کارون برایت گریه می‌کردم حسین
گاه چون جیحون برایت گریه می‌کردم حسین

بار اول را نمی‌دانم ولی از کودکی…
تا همین اکنون برایت ‌گریه می‌کردم حسین

عزیزم حسین(ع)

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست

خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم

قبول جای بیابان کنار دریا نیست

دکمه بازگشت به بالا