بار دیگر آمدم پشت درت راهم بده
در زدم گفتم رسیده نوکرت راهم بده
دست خالی آمدم رو برنگردان از گدا
آرزو دارم بمانم در برت راهم بده
بار دیگر آمدم پشت درت راهم بده
در زدم گفتم رسیده نوکرت راهم بده
دست خالی آمدم رو برنگردان از گدا
آرزو دارم بمانم در برت راهم بده
از سر خیری که هنگام سحر شد عایدم
گریه بر خون خدا و چشم تر شد عایدم
هم توسل کرده ام هم گریه های بی هوا
آنقدر گرما چشیدم تا شرر شد عایدم
میان سینه اَش وقتی خدا نور یقین انداخت
علوم مذهب حق را درونِ جانِ دین انداخت
رئیس مذهب ما را به زور از خانه می بردند
نگاهی او غریبانه به درب آتشین انداخت
منم کبوتر جلدت؛ ببین پَرم خاکیست !
هوای پَر زدنم در برابرم خاکیست
منم کبوترِ رویای گنبدت؛ اما …
دلی که از حرمت خانه میبرم خاکیست
قسمت این بود تا که در کوفه
تو علمدار پرچمش باشی
اصلا آنجا تو را فرستاده
تا سفیر محرمش باشی
در حریمی که روضه ممنوع است
روضه خوان شما خودِ قبر است
پیش جهل مدبران بقیع
چاره ی بغضِ در گلو صبر است
خاکی که چون عرش خدا شأنش رفیع است
بی بقعه درگاهی ست که نامش بقــیع است
اینجا قیامت را به خلوت می توان دید
زیرا که پنهان در دلش چندین شـفیع است
تو کجا بغض کجا ما که نمردیم هنوز
ای سفر کرده بیا ، ما که نمردیم هنوز
ما بمیریم ، نبینیم ، تو غربت بکشی
ای عزیز دل ما ، ما که نمردیم هنوز
سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی
آخر سر تو هم زمین خوردی
تو که نامت توان زانوهاست
در نگاه ترت نشسته غروب
فصل کوچیدن پرستوهاست
ساقی بده پیاله که مستم نگـار را
یک جرعه ماهِ کاملِ شبهای تـار را
وقتی قرار نیسـت منِ بی قـرار را
باید به چشم سرمه کنم این غبار را
او بر امور عالم ناسوت ناظم است
هرکس که غرق یاد علی نیست نادم است
ما سجده سمت ساقی میخانه می کنیم
زیرا شراب آتش عشقش مداوم است