شعر ساهپوشان

قید دنیا را بزن

آفتاب روز ها و ماه شب شو با حسین

فارغ از عجب و ریا کبر و غضب شو با حسین

کربلایی!مفت‌خود را دست این و آن نده

دستچین مادرش شو منتخب شو با حسین

محرم شد

دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد

زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد

رنگِ غم

قیدِ اونکه پات نیفتاد میزنم
رنگِ غم به این دلِ شاد میزنم

اگه من محرمت رو ببینم
بغضِ چند ماهمو فریاد میزنم

قلبی شکسته

غربت نشینیم و هوای آشنا داریم

قلبی شکسته… اشک هایی بی ریا داریم

زهرای مرضیه به ما قطعاً نظر دارد

وقتی که از داغ حسین او عزاداریم

عزیزم حسین(ع)

نشسته ایم ولی تذکره مهیا نیست

خبر رسیده که دیگر برای ما جا نیست

قبول وصله ی ناجور این بساط منم

قبول جای بیابان کنار دریا نیست

صدای چاوشی ماه

دارد نوای نوحه‌ی خون‌خواه می‌رسد
هر شب صدای چاوشی ماه می‌رسد
لب‌های قدسیان به دمت گرم می‌شود
«باز این چه شورش است»، که از راه می‌رسد

مجلسِ عزا

از این جهان،گدائی ات آقا برایِ ماست
پس ماندگار در همه عالم برایِ ماست

در مجلسِ عزایِ شما سینه می زنیم
یعنی که وقف روضه تان دست هایِ ماست

غم تو آبروی ماست

غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما

نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما

وقت ضیافت آمد و در پشت در ماندم
تنها میان این قفس بی بال و پر ماندم
جا ماندم از کرب و بلا و در به در ماندم
این روزها جانم به لب آمد اگر ماندم

به اذن حضرت مولا

به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضه ی سر تو
ببخش با پر زخمی , به زحمت افتاده
لباس نوکریم را بریده مادر تو

نوکر خوب

اگه سرده اگه تاریکه دنیا
نمی ترسیم آخه مهتاب داریم
خدارو شکر بی صاحب نموندیم
خدارو شکر که ارباب داریم

ذکر حسین

وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند

چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند

دکمه بازگشت به بالا